✳️سیرۀ سفر 🔻فصل پنجم:آداب سفر 💠 قسمت:هشتاد ⏹خدا رحمت کند، مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی را، خیلی مواظب بودند. بعضی مواقع سر سفره که می نشستند، صبر می کردند، همه که مشغول می شدند شروع می کردند؛ مخصوصاً اگر جایی کار گرانی هم بودند.بزرگواری می گفت: من سر سفره بودم. برای ایشان غذا آوردند. همه مشغول شدند، اما ایشان صبر کردند تا بچه ها بیایند.امام حسن علیه السلام مشغول غذا خوردن بودند. سگی در برابر حضرت بود. امام حسن علیه السلام یک لقمه خود شان می خوردند، یک لقمه به سگ می دادند. حیوان را در کلّ غذا شریک کردند. یک نفر گفت: آقا اجازه می دهید این حیوان را دور کنم؟ حضرت فرمودند: ﴿ دَعْهُ إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ ذُو رُوحٍ يَنْظُرُ فِي وَجْهِي وَ أَنَا أَكُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ﴾؛بگذار باشد؛ زیرا من از خدا شرم می کشم که صاحب روحی در صورت من که غذا می خورم نگاه کند و من به او غذا ندهم. ⏹مرحوم آیت اللّه بروجردی به دهات و شنوه می رفتند. یک بار یک شکارچی را خدمت ایشان آورده بودند که حالت گرسنگی اش از بین نمی رفت. بیماری جوع گرفته بود. هر چه می خورد سیر نمی شد.آیت اللّه بروجردی به او فرموده بودند: از چه زمانی این طور شدی؟ گفته بود: کارم شکار است. چند وقت پیش برای شکار اطراف و شنوه رفته بودم. شکار پیدا نکردم. خسته بودم. ظهر بود. غذا می خوردم. یک سگی لنگ لنگان کنار من رسید. سر تکان داد که من گرسنه ام. من حتی یک تکه نان هم به او ندادم. با کمال پررویی غذایم را تمام کردم. غذای من که تمام شد، این سگ هم افتاد و مرد. از آن موقع بیماری جوع گرفته ام. 📚سفرهای زيارتی در فرهنگ مردم/ص145 🇮🇷 😍 ✈️ @gardeshgarie