اے خادم‌الرضا به رضا می‌سپارمت با چشمِ تر به موج دعا می‌سپارمت نمرود گرم هلهله و پایڪوبی است در شعله‌هاے مِه، به خدا می‌سپارمت شب شد، به چشم‌های مِه‌آلوده رحم ڪن می‌بارم و به سیل بُڪا می‌سپارمت بسته‌ست جاده، راه تو تاریڪ‌تر شده برپا بمان! به راهگشا می‌سپارمت اخبار می‌دوند و به بویَت نمی‌رسند دلواپسم، به خوف و رجا می‌سپارمت روے لبم حدیث کِسا پُر تردد است قرآن‌به‌سر، به آلِ عبا می‌سپارمت از شانه‌ے مشوش مِه سر بلند ڪن گم‌گشته‌ام! به راهنما می‌سپارمت دل‌ها پر است از ضربان حضور تو «اے غایب از نظر به خدا می‌سپارمت» ❀