✨🌱✨🌱✨🌱✨ شــرط بندے نڪنيد. امــا يڪ‌بار با بچه هاے محله نازے آباد بــازے ڪرديم و مبلغ ســنگيني را باختيم! آخــراے بازے بود ڪه ابراهيم آمد. به خاطر شــرط بندے خيلي از دست ما عصباني شد. از طرفي ما چنين مبلغي نداشــتيم ڪه پرداخت ڪنيم. وقتي بازے تمام شــد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. بعدگفت: ڪســي هســت بياد تك به تك بزنيم؟ از بچه هاے نازے آباد ڪســي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي و ڪاپيتان تيم برق بود . با غرور خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟ ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيرے. او هم قبول ڪرد. ابراهيــم به قدرے خوب بازے ڪرد ڪه همه ما تعجب ڪرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شڪست داد. اما بعد از آن حسابي با ما دعوا ڪرد! ابراهيم به جز واليبال در بســيارے از رشــته هاے ورزشي مهارت داشت. در ڪوهنوردے يڪ ورزشڪار ڪامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزے انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبح هاے جمعه با چندنفر از بچه هاے زورخانه مي رفتند تجريش. نماز صبح را در امامزاده صالح مي خواندند، بعد هم به حالت دويدن از ڪوه بالا مي رفتند. آنجا صبحانه مي خوردند و برمي گشتند. فراموش نمی‌ڪنم. ابراهيم مشغول تمرينات ڪشتي بود و مي خواست پاهايش را قوے ڪند. از ميدان دربند يڪي از بچه ها را روے ڪول خود گذاشــت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين ڪوهنوردے در منطقه دربند و ڪولڪچال تا ايام پيروزي انقاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازے مي ڪرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راڪت بازے مي ڪرد و ڪسي حريفش نبود. ✍ادامه دارد... شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم