. کودکانِ سرزمینِ جغرافیایِ ایرانم، دست در دستِ هم بازی می‌کنند و در آغوشِ هم مستِ مست می‌خندند. از صدایِ خنده‌هایِ‌شان تو نیز دلت قنج می‌رود و سرمست‌ می‌شوی زِ شادی‌ و خنده‌های از عمقِ جانشان... اینجا، دل‌ها آرام و به دور از صداهای خصم‌ناک، در آغوشی امن، در پناه و آرامش‌اند. ولی من جای دیگری را سراغ دارم که کودکانشان دست در دست هم جان‌ ‌می‌‌دهند و در آغوش هم زیر خروارها خاک دفن می‌شوند، آنجا کودکانش با تمام وجود می‌خنند اما... اما در دلِ آتش و هیاهویِ بمب‌های آتشین و گریه‌های از جان برانگیخته‌ی دلسوخته‌گانِ طریقِ عشق. آنان نیز دلی آرام و سرمست در شورِ عشقی دیگر دارند، اما در میان صداهای توپ و تانک... این دو صحنه با ظاهری بسیار متفاوت از هم‌اند، اما... اما شباهتش، در همان سرمست بودنشان در آغوشِ گرمِ حضرت حق و نورالانوارش است که اهل‌ِ خانه، خوبِ خوب، محبینِ‌شان را در هر "وقت" به آغوشِ امن خود پناه می‌دهند. 🖋 🇵🇸 @gaze_karbala