"بهشتی یکبار کشته نشد" ✍ علی خشتی کشتن یعنی جان را گرفتن؛ یعنی بی جان کردن جان دار. هدف از کشتن، مزاحمتِ جان داریِ مقتول است.جانِ بهشتی مزاحمِ اهداف و منافعِ جناح ها و گروه های مختلفی بود. چون شخصیتِ جان داری داشت، ترور شخصیت شد و هویت و اعتبار و آبرو و انسانیت اش کشته شد. شخصیت بهشتی خصوصیاتی داشت که جان داشتند و زنده بودند. شخصیت، هرچه زنده تر ، انگیزه ی قتل بیشتر. فهمِ خصوصیاتی که بهشتی را درخورِ شخصیت کشی میکرد به درک منش سیاسی اش برمیگردد که با مرور فعالیت هایش در زمینه ی تحولات تاریخیِ زمانه اش، می توان آن خصیصه ها را شناخت. باید بررسی شود که بهشتی چه خصیصه های سیاست ورزی متفاوتی داشت که شخصیت سیاسی اش را آنقدر زنده می کرد که باید ترور شخصیتی می شد؟ چه عناصری در شخصیتش جمع بود که آنقدر مزاحم دیگران بود که باید از اساس بی شخصیت می شد؟ حالا با یک بهشتی بی شخصیت شده و بی آبرو شده ای طرف هستیم که وجهه اش تماما تخریب شده پس قاعدتا باید مزاحمتش رفع شود اما نشد. بهشتی بی توجه به قتلی که بر سرش آمده فعلیتش را حفظ می کند و در چارچوب امکانات موجود اراده ورزی میکند. این اراده ورزیِ کسی است که به لحاظ جایگاه و منزلت اجتماعی، تقریبا جسد شده ولی جسدِ اجتماعی اش را به دوش می کشد و اراده اش را زنده نگاه می دارد اما اراده اش آنقدر زنده است که بیم آن می رود که دیر یا زود همین اراده ی خلع سلاح شده، شخصیت از دست رفته را احیا کند. برای عاقل، احتمال خطر نیز یک خطر است و چه کسی عاقل تر از دشمنان بهشتی!؟ پس در نتیجه، رفع خطر اتفاق می افتد و او حذف می شود. باید بررسی شود که چه ویژگی متمایزی در اراده ورزیِ بدون منزلتِ اجتماعیِ بهشتی بود که باید بعد از بی اعتبار و بی آبرو شدن، بازهم کشته میشد؟ چه چیزهایی اراده ورزی اش را آنقدر زنده کرده بود که باید کشته میشد؟ بعد ازانفجار اما دو تحلیل در برابر هم قرار گرفت. اول، تحلیل دوستان که به رغمِ موثر بودن در به سرانجام رسیدن قتل اول و همدستی در ارتکاب گناه نخستین، حالا با مواجه یِ بی واسطه با پدرکشی پشیمان شده و توبه کردند. این تحلیل معتقد بود با این انفجار دشمن نقض غرض کرده و خلافِ هدف اش را محقق ساخته چون خون بهشتی همه ی بدبینی ها نسبت به شخصیت او را از بین می برد و اعتبار و جایگاه اجتماعی ازدست رفته اش را پرقدرت تر از قبل احیا می کند. پس همان "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد..." رقم خورده و با این انفجار و نثارشدنِ خونِ این قربانی، ملت ما بیدارتر می شود. درمقابل اما، تحلیلِ دشمنان چیزِ دیگری بود. این قاتلانِ دو مرحله ای، معتقد بودند دقیقا به هدف زده اند و به این نتیجه افتخار هم می کردند. آن ها معتقد بودند هدفی را در "آینده" مورد اصابت قرار داده اند نه در امروز و این توجه و تقدیس شخصیتِ بهشتی پس از شهادتش، نافیِ نتیجه بخشیِ اقدام آن ها نیست زیرا این تقدیرها در حد کلیشه و نماد باقی مانده و از مراحل سوگواری و یادآوری فراتر نمی رود. اما با این انفجار، خطر بزرگی که آینده ی منافع ما را تهدید می کرد از بین رفته و پس ازاین، سیاست ورزی برای دستیابی به منافع گروهی مان با آسودگی بیشتری رقم خواهد خورد. پرسش برسر آنست که کدام مرکزیت، منافعِ دشمنان را به خطر می انداخت؟ کدام قطعه از پازل نزدِ شهید بهشتی باقی مانده بود که باید برای جلوگیری از تکمیل شدنِ تصویر، امکان گذاشتن آن تکه سلب میشد؟ جواب روشن است؛ اندیشه متفاوت و متمایز بهشتی از دیگران یعنی همه ی آنچه بهشتی بود و دیگران نیستند. درست ازآب درآمدنِ تحلیلِ دوستان یا تحلیلِ دشمنان در گرو نسبتی است که امروز ما با بهشتی برقرار می کنیم. اگر بگذاریم در حد تصویر و تقدیس و سالگرد از او یاد شود، گذاشته ایم انفجارِ هفتمِ تیر به هدف بخورد و اگر راه دیگری پیش بگیریم و به قصدِ کلیشه زدایی به سراغ عناصرِ مزاحم برای دشمنانِ بهشتی برویم و در شخصیت ، اراده ورزی و اندیشه ی او همه ی نقاطِ تمایزِ بهشتی با دیگران را به دقت پیدا کرده و در زیستِ اجتماعی و ساحتِ سیاسی امروزه مان فعلیّت ببخشیم، تحلیلِ دوستان را محقق ساخته ایم. این بار و درنهایت این ما هستیم که تعیین می کنیم بهشتی برای بار سوم کشته شود یا اینکه زنده تر از همیشه از گورِ کلیشه ها و قالب های کهنه یِ فکری ما برخواسته و با طنینی پرجان، بر ما بخواند که: "ما راست قامتان جاودانه ی تاریخ خواهیم ماند..." @Gerafekr | @Beheshti_Gerafekr