گزیده ای از 🥀شهید منوچهر شال نیک ورز🥀 خدایا! من حاضرم با تو معامله کنم. حاضرم در راه تو و به خاطر تو این جانم را و جسمم را تقدیم کنم؛ من حاضرم اگر تو راضی می شوی حتی اگر چندین جان هم داشتم می دادم. حال یک نفر هستم و یک جان دارم پس خدایا در خانه هر چه باشد ومهمان هر که باشد بیا وبا همین یک جان معامله کن و بیا یک جان را بستان.  خدایا!من درون این جان بزرگترین سرمایه را پنهان دارم و آن مایع قرمز رنگی است که ما فارسی زبان ها آن  را خون و عرب ها آن را دماع می نامند. خدایا! من حاضرم این خونم را به پای مکتب رسولت محمد(ص)بریزم و دم بر نیاورم. خدایا! آن قدر تسلیم اراده تو هستم که اگر روزی تو مرا خطاب کنی و بگویی جانت را بده من حاضرم. 🌺 پس خدایا! خطابم کن و از من بخواه چون می خواهم جواب» هل من ناصر ینصرنی «پسر فاطمه (س) را بدهم. خدایا!خطابم کن که می خواهم بگویم یا حسین لبیک، یا حسین جان لبیک بالاخره خدایا، ما اهل معامله هستیم اگرمایلی بسم الله عروسی من در جبهه و عروس من شهادت است، صدای رگبار مسلسل ها و غرش گلوله های توپ و خمپاره عقد مرا خواهند خواند و با مرکب خون این عقد را امضاء خواهم کرد و در هلهله شادی تفنگ ها و بارش نقل سربی در حجله گاه سنگر عروس شهادت را به آغوش خواهم کشید و در همهمه تشییع کنندگان پیکرم که اتومبیل تابوتم گلباران می شود مشت های گره کرده و با تکبیر آن را تا منزلگه عشق بدرقه خواهند کرد، نتیجه این عروسی فرزندی است به نام آزادی... 💡 هوش سفید| سید علیرضا آل‌داود ✏️ @aledavood 👈 عضو شوید 🙏