مسئولان یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند که تا کنون حتی یک سِنت هم به خیریه کمک نکرده است. بنابراین یکی از افرادشان را نزد او فرستادند. مسئول خیریه : آقای وکیل! ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه ما نکرده‌اید، آیا نمی‌خواهید در کارهای خیر شرکت کنید؟ وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانیِ سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟ مسئول خیریه : ” با کمی شرمندگی ” نه ، نمی‌دانستم خیلی تسلیت می‌گویم😔 وکیل : آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم هر دو پایش را در تصادف از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کندو زن و 3 بچه دارد و سالهاست که خانه‌نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟ مسئول خیریه : نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی😔 وکیل : آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سال‌هاست که در یک بیمارستان روانی بستری است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟ مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت : ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری دارید …😢 وکیل : خوب ! حالا وقتی من به همه‌ی این‌ها حتی یک سِنت کمک نکرده‌ام، چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم ؟!! @GgaroGhati https://eitaa.com/GgaroGhati