📙 خوانش کتاب دکل بچه ها شهدا دستگیری عجیبی دارند و خوب با دل آدم بازی میکنند. نمی‌دانم سفر راهیان نور تا کنون رفته‌اید یا نه اگر نرفتید، حتماً بروید. بروید از نزدیک ببینید و بشنوید که شهدای ما چگونه معنوی بودند؛ چگونه با توکل بر خدا و روحیه‌ی ایمان مردانه ایستادند و نگذاشتند یک وجب از خاکمان را دشمن اشغال کند چگونه از اسلام جانانه و مردانه دفاع کردند؟ حتماً از مناطق جنگی بازدید کنید. بنده از زبان یکی از راویان سیره شهدا و دفاع مقدس شنیدم که نقل میکرد آن پروفسور خارجی در سفر راهیان نور وقتی وارد یکی از منطقه های جبهه جنوب شد خودش را انداخت روی خاک و شروع کرد به گریه کردن و میگفت این جا به من آرامشی میدهد که در عمرم به چنین آرامشی نرسیده بودم. بچه ها بروید از نزدیک محل شهادت حسین علم‌الهدی را در هویزه ببینید که دشمن با تانک روی بدن او و همرزمانش رفت؛ جنازه شان قابل تشخیص نبود و جنازه ی حسین علم الهدی را از قرآن داخل جیبش شناختند معنایش این است که آی جوانی که دوست داری لذّتِ با خدا بودن را بچشی از قرآن جدا مشو بروید در منطقه ی دهلاویه با شهید چمران همراه شوید که بدجور با دل آدم بازی میکند. جملاتی که این مرد عارف در لحظات آخر عمر و چند دقیقه قبل از شهادت مینویسد: ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید! با شما وداع میکنم. ای حیات با تو وداع میکنم واقعاً انسان خاکی را افلاکی میکند. بچه ها با شهدا رفیق شوید با شهدا انس بگیرید تا راه را پیدا کنید. ما نسبت به شهدا و حتی خانواده ی شهدا واقعاً مسئولیت داریم. آیا میتوانیم به چشمان مادر شهیدی نگاه کنیم که هنوز که هنوز است چشم به راه است تا پسرش برگردد؟ از خانه بیرون نمیرود تا نکند اگر فرزندش برگشت خانه باشد؛ هنوز بعد از سی سال وقتی از خانه بیرون میرود، کلید خانه را می دهد به مغازه‌ی سرکوچه و میگوید اگر پسرم برگشت، کلید را به او بدهید تا پشت در نماند آیا میتوانیم جوابگوی آهِ دل فرزندان شهیدی باشیم که هر سال سر سفره‌ی عید عکس پدرشان را از دلتنگی بغل میکنند؟ آیا میتوانیم جوابگوی دلتنگیهای دختر شهیدی باشیم که عکس بابایش را میگذارد سر سفره و با قاشق به پدرش غذا میدهد؟ همین الآن کم نداریم شهدای مدافع حرمی که بچه‌های کوچک دارند و شبها از دلتنگی بابا تب میکنند من که واقعاً شرمنده شهدا هستم آدم قلبش درد میگیرد وقتی میبیند دختر کوچک شهید مدافع حرم میرود سر قبر پدرش، روی قبر بابا میخوابد و میگوید بابا آمدم مثل همیشه مرا بغل کنی. دلم برای هر بغل گرمت تنگ شده است. آیا این دلتنگی ها را درک میکنیم؟ دوستان خوبم آدم با شهدا راه را خیلی قشنگ پیدا میکند. حاج حسین یکتا نقل میکند شب عملیات کربلای پنج، آن رزمنده، پلاکش را کند و پرت کرد داخل کانال پرورش ماهی رفیقش گفت: چکار داری میکنی؟ چرا پلاکت را میکنی؟ الآن تیر میخوری، مفقود میشوی. گفت من هرچه فکر میکنم امشب ما در شلمچه تیر میخوریم؛ با این آتشی که دارد میآید دخلِ ما آمده است حالا ببینید جوانهای ما در چه فضایی سیر میکردند و بی جهت نیست که اسمشان که می آید، هر محفلی را متحول میکنند چون واقعاً خودشان را برای خدا خالص کرده بودند. این رزمنده میگوید یک لحظه به ذهنم گذشت اگر شهید شوم، جنازه ی ما که برگردد، مثلاً جلوی فلان دانشگاه عجب تشییعی میشود. به دلم رجوع کردم و دیدم قبل از لقاء خدا و دیدار خدا شهوت شهادت دارم. میخواهم با کندن این پلاک یقین کنم که جنازه ای نمیرود که تشییع شود و این شهوت را بخشکانم او تیر خورد و مفقود شد جسمش مفقود شد، ولی یاد و خاطره اش برای ما و نسلهای بعدی هیچ موقع گم و مفقود نخواهد شد و به قلبهای مرده حیات بندگی میبخشد. رفقا شما هر روز برای درس خواندن با کمال آرامش و امنیت می آیید مدرسه و به راحتی به مسجد هیئت باشگاه و بازار رفت و آمد میکنید و با کمال آرامش به هرجایی از شهرتان بخواهید بدون مزاحمت اشرار و اوباش، سر میزنید خیلی راحت داریم زندگی میکنیم و نفس میکشیم؛ همه ی اینها را مدیون شهدای خود هستیم اگر شهدا نبودند، الآن کشور خاک ما دین و فرهنگ و ناموس و همه چیز ما تحت تسلط دشمنان و اسلام بود. خب بچه ها از این مرحله بگذریم جا دارد برای شادی ارواح طیبه‌ی شهدا و امام شهدا صلواتی نثارشان کنیم. بچه ها یکی دیگر از برکات و دستاوردهای عظیم انقلاب و مجاهدت شهدای ما این است که نماد پرابهت و باشکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان و در رأس آنان آمریکای جهان خوار و جنایت کار، روزبه روز برجسته تر شد.... 🍃ادامه دارد... 📻کانال قدیما (نوستالژی)👇 🆔 @ghadima110