#خاطره
🍃🔹 از سلسله گفتگوهایی که با حاج حسین رضایی اردستانی داشتم خاطره ای از حاج حسین خرازی برایم تعریف کرد:
🔹در خط پدافندی فاو یگانِ کناری لشگر ۱۴ به دلیل آتشِ زیاد نتوانسته بود برای بخشی از نیروهایش خاکریز بزند لذا درحالی که داخل کانال باریک وطولانی ایستادگی میکردند در شرایطی بسیار سخت و طاقت فرسا، هم باید کارهای روزمره از جمله نماز، خواب ، خوراک و طهارتشان را انجام میدادند و هم باید خودشان را از تیرس دشمن حفظ میکردند.
🔹یک روز که حاج حسین خرازی برای سرکشی نیروهای لشکر آمده بود و این وضعیت را دید و از فرمانده گردانشان اطلاعات بیشتری گرفت برآشفته شد و بلافاصله به حاج حسن فتاحی فرمانده مهندسی لشگر گفت : امشب با بولدوزرِ "باطلاق روِ" قرارگاه و چند نفر راننده شیرمرد بیایید به داد بچه های مردم برسید من کاری ندارم اینها از کدام یگانند فقط میدانم وظیفه ما حفظ جان این بچه هاست.
شب حاج حسن فتاحی با چند راننده، کاری کردند کارستان !
🔹در آن معرکه سخت که انواع آتش دشمن به طرف بولدوزر رها میشد و کمین دشمن در پنجاه
متری، مرتب به راننده ها تیراندازی می کرد و هفت نفر از آن جوانمرد راننده های عاشورایی را یکی یکی به شهادت رساند، ولی آنهابدون لحظه ای درنگ و با شجاعت تمام حدود هفتصد متر خاکریز بلندی زدند تا هم گوش به فرمان بودنشان را ثابت کننند و هم جان تعداد زیادی را نجات داده باشند.
آنجا بود که تفسیر واقعی "لبیک یا حسین" به "ندای هل من ناصر ینصرنی" حضرت اباعبدالله را با اشک دیدم.
محمود افقری
۹۵/۶/۱۷
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈