هدایت شده از قاف عشق
براي خانوادة شهدا خيلي احترام قائل بود. هميشه سـفارش مـي كـرد حتماً به اين خانواده ها سر بزنيد. يك بار كه به مرخصي آمده بود، بچه ها را برداشتيم و رفتـيم بهـشت رضا. در حين عبور از قبور شهدا چشمم به محمـد افتـاد؛ آرام و بـيصـدا اشك مي ريخت. از كنار مزار شـهيدي عبـور كـرديم، از دوسـتانش بـود. فرزندم را كه هنوز كوچك بود بغل گرفت و بـه نزديكـي عكـس شـهيد رفت. بعد با لحني بغض آلود اما مهربان گفت: «عزيزم بيا عكـس عمـو را ببوس.» ديگر طاقت نياورد، بلندبلند گريه مي كرد و بريده بريده مي گفت: «اينها رفتند و من هنوز مانده ام.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈