🇮🇷 روستایی بود که فقط یک چاه آب داشت .
🇮🇷 روزی سگی به داخل چاه افتاد و مُرد .
🇮🇷 آب چاه ، دیگر قابل استفاده نبود .
🇮🇷 روستاییان ، نزد پیر ده رفتند
👈 تا بپرسند که چه باید بکنند ؟
🇮🇷 پیرمرد با تجربه ، به آنان گفت
🇮🇷 که صد سطل از چاه ، آب بردارند و دور بریزند
🇮🇷 تا آب تمیز جای آب نجس و کثیف را بگیرد .
🇮🇷 روستاییان صد سطل آب برداشتند
🇮🇷 اما فرقی نکرد و همچنان ، آب ، کثیف و بدبو ماند .
🇮🇷 دوباره پیش او برگشتند .
🇮🇷 او دوباره پیشنهاد کرد
🇮🇷 که صد سطل دیگر هم آب بردارند .
🇮🇷 روستاییان این کار را انجام دادند
🇮🇷 اما باز هم فایدهای نداشت .
🇮🇷 روستاییان بنابر گفته آن پیر ،
🇮🇷 برای بار سوم نیز ،
🇮🇷 صد سطل آب از چاه برداشتند
👈 اما مشکل حل نشد .
🇮🇷 پیرمرد پرسید :
🕌 چطور ممکن است
🕌 این همه آب از چاه برداشته شود
🕌 اما آب هنوز آلوده باشد .
🕌 آیا قبل از برداشتن این سیصد سطل آب ،
🕌 لاشه سگ را بیرون آوردید ؟
🇮🇷 روستاییان گفتند :
🌷 نه ، تو گفتی آب برداریم نه لاشه سگ را
🇮🇷 نتیجه اینکه ؛
🕌 لاشه سگ ، همان بداخلاقی ماست
🕌 تا بد اخلاقی هست ،
👈 گفتن دوستت دارم ، سودی ندارد
👈 محبت و عشق ورزی ها کارساز نخواهد بود .
@ghairat