بردگی روح نسبت به انسانهای دیگر
بدون شک ما در زندگی خودمان احتیاج داریم به خوراک و هرچه بهترْ بهتر، احتیاج داریم به پوشاک و هرچه عالیترْ بهتر، احتیاج داریم به مسکن و هرچه مجلّلترْ بهتر. همینطور احتیاج داریم به زن و فرزند، احتیاج داریم به تجملات زیاد زندگی، و به پول و مادیات علاقهمند هستیم؛ اما در یک جا ما سر یک دوراهی قرار میگیریم، احساس میکنیم که اینجا یا باید شرافت و عزّت و سیادت و آقایی خودمان را حفظ کنیم ولی با فقر بسازیم، نان بخوریم ولی نان خشک و خالی، لباس بپوشیم لباس ژنده، خانه داشته باشیم خانه تنگ و کوچک و محقّر، پول نداشته و در مضیقه باشیم؛ و یا از عزّت و آقایی و سیادت خودمان صرف نظر کنیم، تن به یک ذلّت بدهیم، تن به خدمت بدهیم، آن وقت تمام نعمتهای مادی برای ما فراهم میشود.
میبینیم بسیاری از افراد مردم اساساً حاضر نیستند تن به ذلّت بدهند ولو به قیمت اینکه مادّیات زندگیشان خیلی زیاد شود.
البته بعضیها حاضر میشوند؛ تن به این ذلّت میدهند ولی درعین حال همین آدم در عمق وجدانش احساس یک سرشکستگی میکند.