اشاره به اینکه اگر از جنگ با تو چشم مى پوشم و فعلاً مدارا مى کنم نه براى آن است که عِدّه و عُدّه کافى ندارم، بلکه به علت آن است که بیم دارم در این درگیرى مؤمنان باارزشى از میان بروند و اعتقاد مردم متزلزل شود و زحمات پیغمبر(صلى الله علیه وآله)کم رنگ گردد. منظور از جمله «لَوْ لاَ بَعْضُ الاِسْتِبْقَاءِ» همین است. بعضى دیگر از شارحان نهج البلاغه مانند ابن ابى الحدید براى این جمله احتمال دیگرى ذکر کرده اند و آن اینکه منظور از این ضربات کوبنده که استخوان را خُرد و گوشت را آب مى کند سخنانى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره فجایع بنى امیّه و رسوایى هاى آنان است که اگر امام فاش مى کرد آنها را در هم مى کوبید. سپس مى افزاید: امامیه معتقدند که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) امور مربوط به زنانش را بعد از رحلت خود به دست على(علیه السلام)سپرد و به او اجازه داد که هر کدام از آنان که (مسیر خلافى را پیمودند و) آن حضرت مصلحت دید، ارتباط آنان را با پیغمبر اکرم قطع کند. از جمله مى توانست ارتباط «ام حبیبه»; (همسر پیغمبر و خواهر معاویه) را از پیغمبر قطع کند و از حالت ام المؤمنین خارج شود و ازدواج با او براى مردان امت جایز باشد و این را مجازاتى براى معاویه برادرش و مجازاتى براى خودش (ام حبیبه) قرار دهد، زیرا «ام حبیبه» همانند برادرش معاویه بغض على را در دل داشت و اگر على(علیه السلام) این کار را مى کرد معاویه را در انظار عموم در هم مى کوبید. سپس ابن ابى الحدید مى افزاید: امامیه از روات خود نیز نقل کرده اند که على(علیه السلام)عایشه را نیز به چنین چیزى تهدید کرد; ولى ما چنین اخبارى را نمى پذیریم و کلام على(علیه السلام) در نامه مورد بحث را طور دیگرى تفسیر مى کنیم و مى گوییم: گروه کثیرى از صحابه با على(علیه السلام) بودند که پیغمبر اکرم معاویه را حتى بعد از آنى که اسلام را پذیرفت لعن کرد و مى فرمود او منافق کافر و اهل دوزخ است و اخبار در این زمینه مشهور است.(۱۲) امام مى توانست خط و گواهى این گروه از صحابه را در این باره به شام بفرستد و به گوش شامیان برساند; ولى این کار را به مصلحت (امت) ندانست و اگر این کار را مى کرد معاویه را در هم مى کوبید.(۱۳) علاّمه شوشترى بعد از نقل این کلام شدیداً به ابن ابى الحدید اعتراض مى کند که هیچ یک از امامیه معتقد نیست که على(علیه السلام) قادر بود رابطه ام حبیبه یا عایشه را از پیغمبر چنان قطع کند که نکاح آنها براى مردان امت جایز باشد، بلکه تنها احترام امّ المؤمنین بودن و رابطه معنوى آنها را از پیغمبر مى توانست قطع کند و این مطلب چیزى نیست که تنها علماى امامیه به آن قائل باشند; بلکه بعضى از علماى اهل سنّت مطابق نقل ابن اعثم کوفى در کتاب الفتوح(۱۴) نیز چنین روایتى را نقل کرده اند که پیغمبر این اجازه را به على(علیه السلام) داده بود.(۱۵) ولى همان گونه که در بالا آمد تفسیر مناسب براى کلام امام در این نامه همان تفسیر اوّل است. آن گاه امام(علیه السلام) در آخرین جمله هاى خود در این نامه صریحاً به معاویه مى فرماید: «بدان که شیطان از اینکه به کارهاى خوب بپردازى تو را باز داشته و به تو اجازه نمى دهد به اندرزهایى که به سود توست گوش فرا دهى و سلام بر آنها که شایسته سلامند»; (وَاعْلَمْ أَنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ ثَبَّطَکَ(۱۶) عَنْ أَنْ تُرَاجِعَ أَحْسَنَ أُمُورِکَ، وَتَأْذَنَ لِمَقَالِ نَصِیحَتِکَ، وَالسَّلاَمُ لاَِهْلِهِ). جاى تردید نیست که گوینده اى همچون على بن ابى طالب و سخنانى همچون خطبه ها و نامه هاى او مى تواند بیشترین تأثیر را در مخاطبان بگذارد; ولى هنگامى که محل قابل نباشد چه سود. آیا گل ها در شوره زار مى رویند و آیا میخ آهنین در سنگ فرو مى رود؟ به یقین سخنانى مؤثرتر از سخنان پیامبر اسلام یافت نمى شود; ولى خداوند در قرآن صراحتا در آیه فوق مى گوید: «(وَسَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ); براى آنان یکسان است، انذارشان کنى یا نکنى، ایمان نمى آورند».(۱۷) نکته پیشگویى هاى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره معاویه متأسّفانه بعضى از برادران اهل سنّت به علت عدم آگاهى یا عدم دسترسى به منابع خودشان هنوز معاویه را جزء صحابه و قابل دفاع مى دانند در حالى که اگر آثار علماى خود را بررسى کنند به اشتباه بودن فکر پى مى برند. ما در اینجا عین عبارت ابن عساکر را که از او به «الإمامُ الْحافِظُ المَوَرِّخ» تعبیر مى کنند و از علماى معروف قرن ششم است از کتاب تاریخ دمشق و بدون کم و کاست نقل مى کنیم: ۱.