#خاطرات | كمك پدر يا لطف مولى
يكى از طلبههاى ايرانى كه در نجف درس مىخواند، وضع معيشتى سختى پيدا كرده بود.
به حرم
#اميرالمؤمنین عليه السلام مشرّف شد و گفت: ياعلى! دستم به دامانت، تو آن امام مهربانى هستى كه به فقرا سر مىزدى، من هم در آتش فقر مىسوزم، آقايى بفرما، لطفى كن تا همين لحظاتى كه در حرم هستم يك نفر صدتومانى به من بدهد!
دقايقى نگذشته بود كه تازه واردى از ايران او را ديد و سلام و عليك كردند.
پرسيد از ايران چه خبر؟
زائر گفت: روز آخرى كه مىآمدم پدرت مرا ديد و صدتومان برايت فرستاده است.
طلبۀ ايرانى صدتومان را گرفت و به كنار ضريح آمد و عرض كرد: ياعلى! اين صدتومان از پدرم مىباشد، منتظر صدتومانِ شما هستم.
وقتى به منزل رسيد متوجّه شد صدتومانى نيست، به سمت حرم دويد ديد حرم بسته است.
فرداى آن روز به كفشدارىها و مغازهها اعلام كرد، ولى خبرى از صد تومان نشد.
ماجرا را براى استادش تعريف كرد استاد گفت: تو به مولايت توهين كردهاى. گرچه صدتومان را پدرت فرستاده بود، ولى هزار شرط لازم داشت تا او در همان ساعت تو را پيدا كند و به دستت بسپارد.
وضو بگير و براى عذرخواهى به حرم برو.
طلبه به حرم آمد و عذرخواهى كرد. در همان حال زن عربى جلو آمد و گفت: من چند شب پيش به حرم مىآمدم كه مبلغى پول پيدا كردهام، طلبه نشانى پول خود را كه داد، زن پول را به او داد. پس از دريافت پول در حالى كه از مولا تشكّر مىكرد، از حرم خارج شد.😊
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚
@ghararemotalee
╰───────────