منحرف شده را به فطرت توحیدى باز گردانند.
دوّم این که: نعمتهاى فراموش شده الهى را به یاد او آورند، چرا که در وجود انسان نعمت هاى مادّى و معنوى بسیار است که اگر از آن به خوبى بهره گیرى کند مى تواند کاخ سعادت خود را بر پایه آنها بنا نماید، ولى فراموش شدن این نعمتها، سبب از دست رفتن آنها مى شود، درست همانند باغبانى که نه از آبهاى موجود باغ براى آبیارى استفاده مى کند و نه از میوه هاى درختانش به موقع مى چیند.
هرگاه کسى بیاید و این نعمت هاى فراموش شده را به خاطر او بیاورد، بزرگ ترین خدمت را به او کرده است و انبیا چنین بوده اند.
سوّم این که: از طریق استدلالات عقلى (علاوه بر مسائل فطرى) بر آنها اتمام حجّت کنند و تعلیمات آسمانى و فرمان هاى الهى را به او برسانند.
چهارم این که: گنجینه هاى دانش که در درون عقلها نهفته است براى او آشکار سازند چرا که دست قدرت پروردگار، گنجینه هاى بسیار عظیم و گرانبها در درون عقل آدمى نهاده که اگر کشف و آشکار شوند جهشى عظیم در علوم و دانشها و معارف حاصل مى شود، ولى غفلت و تعلیمات غلط و گناهان و آلودگیهاى اخلاقى، پرده هایى بر آن مى افکند و آن را مستور مى سازد.
پیامبران این حجابها را بر مى گیرند و آن گنجینه ها را آشکار مى کنند.
* * *
سپس به پنجمین هدف، پرداخته و نشان دادن آیات الهى را از سوى پیامبران در عالم آفرینش به انسان یادآور مى شود، مى فرماید: «و هدف این بود که) آیات قدرت خدا را به آنان نشان دهند» وَیُرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَة) و بعد به شرح این آیات پرداخته، مى فرماید از جمله: «سقف برافراشته آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته.
و این گاهواره زمین که در زیر پاى آنها نهاده.
و آن وسایل زندگى که حیات را به آنها مى بخشد.
و آن اجلها و سرآمدهاى عمر که آنها را فانى مى سازد.
و آن مشکلات و رنجهایى که آنان را پیر مى کند.
و حوادثى که پى در پى بر آنان وارد مى گردد».
(مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع وَ مِهاد تَحْتَهُمْ مَوْضُوع وَ مَعایِشَ تُحْیِیهمْ و آجال تُفْنیهِمْ وَ اَوْصاب(۸) تُهْرِمُهُمْ(۹) وَ اَحْداث تَتابَعُ عَلَیْهِمْ).
در واقع این امور ترکیبى است از اسرار آفرینش در آسمان و زمین، و وسایل و اسباب زندگى و همچنین عوامل فنا و درد و رنج که هر کدام مى تواند انسان را به یاد خدا بیندازد و همچنین حوادث گوناگونى که مایه عبرت و هوشیارى انسانهاست و به این ترتیب پیامبران مجموعه اى از تعلیمات را به انسان مى دهند که هر کدام مى تواند سطح معرفت او را بالا برد یا بر بیدارى و آگاهى او بیفزاید یا او را از خواب غفلت بیدار کند.
به دنبال آن، تأکید مى کند: «هیچ گاه خداوند سبحان، جامعه انسانى را از پیامبر مرسل یا کتاب آسمانى یا دلیلى قاطع یا راهى روشن، خالى نگذارده است» (وَلَمْ یُخْلِ اللهُ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبیٍّ مُرْسَل اَوْ کِتاب مُنْزَل اَوْ حُجَّة لازِمَة اَوْ مَحَجَّة قائِمَة).
در واقع در این عبارت به چهار موضوع اشاره شده است که همواره یکى از آنها یا قسمتى از آنها در میان خلقِ خدا وجود دارد و از این طریق بر آنها اتمام حجّت مى شود.
نخست پیامبران الهى است ـ خواه داراى کتاب آسمانى باشند یا نه ـ زیرا وجود پیامبر در هر حال مایه هدایت و بیدارى و اسباب اتمام حجّت است.
دوّم کتب آسمانى است که در امّتها وجود دارد هر چند پیامبرانى که آن را آورده اند چشم از جهان فروبسته باشند.
سوّم، اوصیا و امامان معصوم است که از آن تعبیر به «حجّة لازمة» شده است.
البتّه بعضى احتمال داده اند که منظور دلیل عقل باشد ولى چون دلیل عقل به تنهایى براى هدایت، کافى نیست این احتمال بعید به نظر مى رسد، امّا مانعى ندارد که هر دو با هم در این عبارت جمع باشند.
چهارم، سنّت پیامبران و اوصیا و امامان که از آن تعبیر به «محجة قائمة» شده است زیرا «محجة را در لغت به معناى طریقه واضح و مستقیم معنا کرده اند ـ خواه ظاهرى باشد یا معنوى ـ راهى که انسان را به مقصود مى رساند».(۹) به این ترتیب، خداوند بر تمام ملّتها و امّتها در جمیع قرون و اعصار اتمام حجّت نموده و اسباب هدایت را از آنها دریغ نداشته است.
سپس به ویژگیهاى این پیامبران پرداخته، مى فرماید: «پیامبرانى که کمى نفراتشان و فزونى دشمنان و تکذیب کنندگانشان، آنها را از انجام وظایف باز نمى داشت» (رُسُل لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَلا کَثْرَةُ الْمُکَذَّبینَ لَهُمْ).
آرى، مردان با شهامتى بودند که گاه یک تنه در برابر هزاران هزار دشمن مى ایستادند، در دریاى آتش فرو مى رفتند و به فرمان خدا و تأییدات الهى سالم بیرون مى آمدند، بتخانه ها را درهم مى کوبیدند و در برابر فریاد خشم آلود بت پرستان، با دلایلى کوبنده مى ایستادند و آنها را شرمسار مى کردند.