بوی ملکوت، بوی عرفان آمد گلبانگ خوش رحیم و رحمان آمد گلعطر فرشته منتشر شد در خاک ای دل شدگان! بهار قرآن آمد ماه رمضان و شوق شب بیداری از بودنِ بی تو، هر نَفس بیزاری تنگ است دلم برای «یارب! العفو» تنگ است خدا دلم برایت، آری آمد رمضان، مُفسّرِ «احسان» باش همسایه‌ی غربت تهیدستان باش در شهر بساط عشق را برپا کن در فکر دل شکسته‌ی انسان باش آمد رمضان، هَلا! ز عادت برخیز گل کرد سپیده‌ی سعادت، برخیز همپای سحر، به سمت بیداری رو ای بنده‌ی تن! ز خواب غفلت برخیز آمد رمضان و سفره‌ها رنگین‌تر دنیا به مذاق ما و من، شیرین‌تر از کوچه صدای سائلی می‌آید انگار شده‌ست گوش‌مان سنگین‌تر! یک ماه اگرچه آب و نان شد تعطیل بر سفره، ضیافت دهان شد تعطیل تعطیل نشد بساط دنیاداری هر چند که دکه‌ی جهان شد تعطیل! در مکتب روزه، روی من پا بگذار بر جلوه فروشی بدن، پا بگذار از خواهش نَفْس خود بزن بیرون تو بر فرصت اهرمن شدن پا بگذار ای کاش به راز عشق پی می‌بردیم در بندگی خدا، مَحَک می‌خوردیم ماه رمضان به شیوه‌ی "حیدر" ما اندوه دلِ گرسنه را می‌خوردیم ! ما شیعه‌ی حیدریم و غافل از او بر سیره‌ی دیگریم و غافل از او دنیا نَسَبیم و عافیت آبادیم با نفْس برادریم و غافل از او ! ماه رمضان، شروع «حّوِل حال» است روی دل ما، تبسمی از بال است همبال فرشته‌ها‌شدن آسان ست در ماه خدا، که سیب شیطان کال است ماه رمضان ، فروغ یک آغازست در آبی آسمان، پَرِ پروازست درهای زمین به روی شیطان بسته‌ست درهای بهشت، باز ِ باز ِ بازست در پرتو روزه، بیکران را دیدیم تصویر حیات جاودان را دیدیم از پیله‌ی تن چو سر برون آوردیم از روزن روزه، آسمان را دیدیم بر مرکب روزه، تا فراسو رفتیم با بار گناه، «رَبَنا» گو رفتیم در لیله‌ی قدر، روسیاه و تائب سمت ملکوتِ رحمتِ او رفتیم ماه رمضان، شوق سبکباری را ... از لذت نَفسِ فتنه، بیزاری را ... ای حضرت عشق! قسمت روحم کن شب‌های قشنگ قدر، بیداری را ✍ @ghararenokary