کاسه آبی را به پشتم، مادرم پاشید و رفت تا که برگردم شنیدم، از غمم  نالید و رفت دیده بودم خواب مادر را  شب میلاد من لحظه ای آمد کنارم، صورتم بوسید و رفت  قوم وخویشانم مکرر، این خبر را می دهند مادرت درخواب ما، حال تو را پرسید و رفت  من به قربانت، که هرجا رفته ای یاد منی یاد تو هر نیمه شب، روی مرا پوشید و رفت  شعر زیبایی به  عشقش گفته بودم که ندید آمد او،  اما شبی بر شعر من  بالید و رفت ⚘️ یوسـف محـقق ⚘️