عقل اگر یک سازه ای چون کوه هم سازد بدان دل اگر یک « ها » کند در دم فرو ریزد میان از سطوح عقل جز منطق نمی آید برون در مسیر رود منطق تشنه ماندش روح و جان زندگی بی عشق اگر، سختی میسّر کی شود؟ عقل ِ منطق قد نداد آسان کند ترسیم آن شوق وصل آوردگاه جاودانی شد و هست هستی از یک آرمان وصل دارد آسمان گر به منطق بود عزم ِ رفتن ِ کس هم نبود عزم رفتن گر نباشد آمدن کی شد دوان؟ دل به تسخیر جهان بی انتها را سر کشید عقل با خود گفت اینجا هست پایان جهان چون مقام دل ز عقل و هوش ما بالاتر است تاج شاهی سر بگیرد بایدم عشق گران پای منطق بود اگر دنیا نمی آمد پدید کهکشان با عشق شد بنیان بدینسان یک زمان آنزمانی که نبودش عقل امّا عشق بود از ازل دل یک پدیدار است و باقی دلسِتان نقش و هنجار برونی دارد عقل و دل درون گر درون ریزد برون باقی نماند بی گمان هرچه شد در بی مکانی آن نشان ایزدیست عقل تنها یک مکان است و دل امّا لامکان @gharghabadiha