ای که شد از سیلی تو صورت زهرا کبود پست فطرت تر ز تو در عالم امکان نبود گردنت را مجتبی نشکست در آن کوچه ها چون که زهرا مادرش دستور صبرش داده بود بولهب زنده شد و در كوچه راهم را گرفت ضربت دستان او نور نگاهم را گرفت مجتبی میخواست گردد جان پناهم ياعلی با لگد آن بی حيا از من پناهم را گرفت خواستم آهی كشم شايد سبک گردد دلم  پشت دستی آمد از كين؛راه آهم را گرفت در کوچه ها غرور علی را کسی شکست در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست علی را کوفه های بی سحر کشت؟ علی را دست های مختصر کشت؟ نه بانو جان ، به پهلوی تو سوگند علی را غصه ی دیوار و در کشت گرفتی از مدینه گفتنت را دریغ از من نمودی دیدنت را ولی با من بگو ساعت به ساعت چرا كردی عوض پیراهنت را @gharibe_ashena_mobasheri313