اوّل صبح، سلامی به تو مولای خودم عرض عشقی به تو شاهنشهِ والای خودم میزنم بوسه به خاکی که گُذار تو بُوَد با تو مشغولم و خوش،در سر و سودای خودم چون امام است پدر،چون که امام است شفیق رخصتم ده که بگویم به تو: بابای خودم بی‌قرار و به وَلَه، تشنه‌‌‌ی آغوشِ تو اَم حُسنِ وجه تو شده قبله‌ی زیبای خودم به وجودِ تو فرو ریخته از ابر، مَطَر آسمان، گوش به فرمان تو آقای خودم در غلامیّ تو من یافته‌ ام بودن را در گداییّ تو پیدا شده معنای خودم زنده ام تا که به دور تو بچرخم در طواف تو چه زیبا شده مَحیای خودم دیر یا زود شود جمع مرا سفره‌ی عُمر مِهر تو هست یقین،توشه‌ی فردای خودم در تو گردیده خلاصه‌، همه‌ی خوبی‌ها اَلسّلام ای پسرِ حضرت زهرای خودم پَرِ خود باز کن ای حضرت طاووس بهشت شده ام پاک، گرفتارِ تو لیلای خودم دستپاچه شده‌ام، بر قدمم میکوبم اَلعَجَل، اَلعَجَل ای مُنجیِ یکتای خودم : 💔 گله‎ای نیست اگر این همه آواره شدیم تا زمانی که نیایی تو، سر و سامان نيست @gharibe_ashena_mobasheri313