پس با زبان پر گله، آن بضعهٔ بتول رو در مدینه کرد که: یا ایهاالرسول، این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخلِ تر، کز آتش جان‌سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهیِ فتاده به دریای خون که هست- زخم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست این غرقهٔ محیطِ شهادت که روی دشت- از موجِ خون او، شده گلگون؛ حسین توست این خشک‌لب‌فتادهٔ دور از لبِ فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم‌سپاه که با خیلِ اشک و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالبِ تپان که چنین مانده بر زمین شاهِ شهیدِ ناشده‌مدفون، حسین توست چون رویْ در بقیع، به زهرا خطاب کرد وحشِ زمین و مرغِ هوا را کباب کرد کای مونس شکسته‌دلان، حال ما ببین ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین در خُلد، بر حجابِ دو کونْ آستین‌ فشان واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین نی نی؛ برآ چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین تن‌های کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین آن سر که بود بر سرِ دوش نبی مدام یک نیزه‌اش ز دوشِ مخالفْ جدا، ببین آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلتان به خاک معرکهٔ کربلا ببین