حمیدرضا غریب رضا
حاج عبدالکریم غریب رضا را خیلی از بسیجیها میشناسند.... ایشان و برادرش حاج عبدالرحمن دو پروانه شمع رزمندگان در ایستگاه صلواتی نماز جمعه اهواز بودند‌... ما نوه ها بابا مشهدی صدایش می زنیم... بابا مشهدی و پنج پسرش همگی بسیجی ولایت هستند... پاره تنش غلامعلی را در عملیات رمضان تقدیم شهید رمضان کرد... جنگ که تمام شد مهاجرت کرد تا در کنار امام رضا ع خدمتگذار زائران حضرت بشود... خانه حاجی شده بود زائرسرا ! عشقش این بود که در طول سال در خانه اش به روی زوار امام باز هست... بابا مشهدی اهل خیر هست: همیشه در امر ازدواج جوانان و حل مشکلات خانوادگی و مالی فامیل و دوستان پیشقدم است... احکام فقهی مخصوصا احکام مالی خمس را با دقت می پرسید و عمل می کرد، سعی هم می کرد دیگران را هم برای انجام وظایف شرعی شان تشویق کند... مجتهدان و علمای اهواز و دزفول بابا را خوب می شناسند ... هم خاطرات علما و ارتباطش با آنان را برایم تعریف کرده بود هم وقتی خدمت شان می رسیدم همیشه ذکر خیر بابا را داشتند... لبخند از لبانش نمی رود و اهل شوخی و شاد کردن دل مردم است... حاجی دوست جوان ها و اهل گفتگو با آنهاست ... اصرار دارد خاطرات زندگی و درس و عبرت ها را برای جوانان تعریف کند... خاطراتش تاریخ است... دیروز به عیادتش رفته بودم، اشکها و چهره خیسش را در روضه هایی که برپا می کرد خوب به یاد دارم ... روی صندلی کنار در می نشست و اشک می ریخت... به یاد آن روزها بالای سرش ایستادم، و سلام زیارت عاشورا به اباعبدالله را به نیابتش خواندم... بابا مشهدی سخت نفس می کشید ...چرا نفسهایش عبادت نباشد؟ مطمئن هستم قلبش در فراق مجالس عزاداری سیدالشهدا می سوخت... مگر نفس غم زده عشق حسین عبادت نیست؟ این شبها برای سلامتی همه پیرغلامان حسینی مخصوصا پدر بزرگ ما بابا مشهدی نازنین دعا کنید ... @gharibreza1