سوار‌قاطربود... مدینه‌را‌بر‌سرش‌گذاشته‌بود صدای‌عایشه‌‌را‌شنیدند‌: ڪسي‌را‌ڪه‌دوست‌ندارم‌میخواهند در‌خانه‌ام‌خاڪ‌ڪنند....! و‌دستور‌تیر‌باران‌را‌صادر‌ڪرد! @ghatilolabare_315