#داستان
روزی از روزها چند نفر از جوانان دانشجوی متدیّن، از کرج آمده و به اتاق حقیر که توفیق داشتم سالها به عنوان مسؤول استفتائات و اجازات دفتر آیتالله العظمی صافی گلپایگانی، در خدمت معظّمٌله باشم، وارد شدند.
اوراقی حدود ۱۵۰ برگ، به همراه داشتند و میگفتند که اینها حدود ۱۹۰ شبهه از طرف وهّابیّت است که در کرج منتشر شده و هیچ کسی جواب نداده است که بعداً متوجّه شدم این سؤالات، متن کتابی بنام «اسئلة قادت شباب الشّیعة الی الحقّ» است که توسّط وهّابیها نوشته شده بود.
حقیر گفتم: چون استفتائات از داخل و خارج کشور، بسیارزیاد است و معظّمٌله، خودشان، مقیّد هستند که آنها را ملاحظه کنند، بعید است فرصت رؤیت و پاسخ به این سؤالات را داشته باشند.
با اصرار زیاد آنها قبول کردم که آن اوراق را عصر که حسبالمعمول خدمت آقا شرفیاب میشدم، تقدیم کنم.
عصر که مشرّف شدم و به آقا این قضیّه را عرض کردم، فرمودند: «حالا بگذارید تا نگاهی کنم.»
آن شب گذشت. فرداصبح که برای درس تشریف آوردند، سررَسیدی در دستشان بود و قضیّۀ این سؤالات را سر درس مطرح نَمودند.
آقا فرمودند: «چون دیدم این شبهات، بیپاسخ مانده است، از دیشب، بعد از نماز عشا، شروع به پاسخدادن به اینها کردم و وقت و ساعت را با شنیدن صدای اذان صبح متوجّه شدم!»
بعد از درس، سررسید را به حقیر دادند تا کارهای آن انجام شود. دیدم در آن شب، به ۳۳ سؤال از آن اوراق، جوابهای مستدل و تحقیقی داده بودند؛ حتّی بعضی جاها در متن، دستشان خط خورده بود و حاشیه زده بودند که اینجا داشت خوابم میبرد.
چند روز دیگر هم بقیّۀ سؤالات را سریع و دقیق پاسخ دادند و پس از انجام کارهای شکلی، کتاب با عنوان «صراط مستقیم» چاپ شد.
ببینید یک عالم و فقیه غیور، حتّی در کهولت سن و عمرِ بیش از ۹۰سالگی، چگونه با غیرت دینی و نَشاط علمی، اینچنین، شب تا صبح را بیدار میماند و برای خدا انجام وظیفه مینماید.
این برای همۀ ما، روحانی و غیرروحانی، درس است.
#پاسخدادن_به_شبهات،
#غیرت،
#نوشتن
📖 محضر آفتاب، محسن اکبری شاهرودی؛ برگرفته از: یک کانال.
@ghatreghatre
🌷