🌳🍂الاغ بی دماغ🍂🌳 یک دماغه بود، بزرگ بود. دراز بود. چاق بود. دماغ نبود چماق بود. رو صورت الاغ بود. الاغه، دماغه رو دوست نداشت. نگاش که می کرد، غصه‌ش می شد. اشکش در می اومد. اون وقت عر و عر می کرد. عرعر، عرعر. خیلی عر و عر می کرد. گوش دماغه رو کر می کرد. یک روز دماغه خسته شد. از الاغه لجش گرفت. بهش گفت: «حالا که این طوره، منم قهر می کنم، می ذارم می رم.» الاغه گفت: «خب قهر کن برو. عر عر! چه بهتر.» آن وقت دماغه از الاغه قهر کرد، گذاشت رفت. رفت که رفت. الاغه بی دماغ شد. دماغه بی الاغ شد. 👆👆👆 🌳 🍂🌳 🌳🍂🌳 🍂🌳🍂🌳 🌳🍂🌳🍂🌳 Join🔜 @childrin1