ادامه ی قصه جنگ احد(کودکانه)
فرشتهی خوبِ خدا جبرئیل از آسمونا پیش پیامبر اومد و گفت:
ای رسول خدا، فرشتگان واقعاً از اینهمه فداکاری و دلسوزی علی شگفت زده شدن...
پیامبر فرمودند: همینطوره؛ او از من است و من از او هستم.
جبرئیل هم گفت: من هم از شما هستم.
اون روز از آسمون صدایی شنیده میشد....صدایی که داشت از شجاعت علی مولا حرف میزد و هممممه اون رو میشنیدن.
اما نمیدونستن صدای کیه؟
از پیامبر که سوال کردن، ایشون فرمودن: صدای فرشتهی خوب خدا جبرئیل هست.
جبرئیل هم میخواست از شجاعت و فداکاری علی مولا برای همه بگه...
و میگفت:
«لا سَيفَ اِلاّ ذُو الفَقار، لا فَتى اِلاّ عَلِىّ »
این ذکر اون روز مداوم تکرار میشد...
« جوانمردی چون على(ع) و شمشیرى چون ذوالفقار وجود ندارد. »
به کانال شعر،قصه، معرفی کتاب بپیوندید👇
@gheseshakhsiatemehvari