شعر اتل متل پیامبر شاعر:زهرا محقق کاری از گروه شعر و قصه درمسیرمادری💕💕 اتل متل، تاج سر! بخونم از پیامبر عزیز و مهربونه جاش توی قلب مونه مثل گل بهاره بچه ها رو دوست داره وقتی میاد پیششون میشه خوشحال و خندون دوست داره هرچی زودتر سلام کنه بلندتر سلام میکنه فوری بعدش میگه: چطوری؟ سلام بکن ستاره هفتاد تا هدیه داره اما جواب سلام یه هدیه داره برام سلام سلام سلامه این بهترین کلامه تاهرکسی رو دیدی همین که بش رسیدی توی سلام شتاب کن ۶۹تا ثواب کن هاچین و واچین یه پاتو ورچین 🌹🌹🌹🌹 اتل متل مدینه بازی چه دلنشینه با دیدن بچه ها شاد میشه قلب آقا پیامبرم میشینه که خوب ما رو ببینه میگه عزیز جونم سوار بشو رو شونه ام بعد می بره اون بالا تا که بخندیم ماها هاچین و واچین یه پاتو ورچین 🌹🌹🌹🌹🌹 اتل متل مناره اذان میگن دوباره رسیده وقت نماز موقع راز و نیاز قامت بسته پیامبر میگه الله اکبر رکوع میره پا میشه صورتش پیدا میشه وقتی که سجده رفتن تا اومدن بلند شن... تو بازی، بچه گونه حسین نشست رو شونه پیامبرم صبوره سر تا پا غرق نوره تو سجده باز میمونه دوباره ذکر میخونه تا که امام حسین جون پاشن از رو دوششون مردم میگفتن همه با ذوق و با همهمه اونی که مهربونه پیامبر جون‌مونه هاچین و واچین یه پاتو ورچین 💚💚💚💚 📣مادران عزیز🌹 تو این شعر سعی شده به چند نکته از سیره ی پیامبر عزیزمون اشاره بشه از جمله مهربانی و خوش‌رویی پیامبر، اینکه سبقت در سلام کردن داشتن حتی سلام کردن به بچه ها، ثواب اول سلام کردن، بازی کردن بابچه ها، ماجرای سجده ی طولانی پیامبر در نمازجماعت به خاطر سوارشدن نوه‌شون امام حسین عزیزمون، بر دوش مبارک پیامبر و... درباره ی این مفاهیم با زبان کودکانه با دلبندانمون صحبت کنیم😍 به کانال شعر، قصه، معرفی کتاب بپیوندید 👇 @gheseshakhsiatemehvari