هیچ شمعی نیست که به امید سپیده ظهور، تا صبح فرج، در شبستان انتظار نسوزد. با تو از کدام دلتنگی خود بگویم؟ از تلخی فراق، یا سختی طعنه هایی که میشنویم و دلخسته از آن میگذریم؟ای همه آرزوهایم! من اگر مشتی گناه و شقاوتم، دلم را چه میکنی؟ با چشمهایم که یک دریا گریسته اند، چه میکنی؟ به ندبه های من که در هر صبح غیبت، از آسمان دلتنگیهایم فرود می آیند، چگونه نگاه خواهی کرد