آشنای غریبه‌... هرچقدر عقربه‌های ساعت، تندتر و تندتر حرکت کنند، من آمدن تو را بیشتر باور می‌کنم. زنگارهای قلبم تا اسمت را می‌شنوند، گویا تمام تعلقات خاطر را به باد فراموشی می‌سپارند و از خود، بی‌خود می‌شوند. اسمت بر هر جایی که آذین شده، صف بلندی از عاشقانت را به خود می‌بیند. هر‌کسی از تو می‌گوید، آشنای غریبه‌ای می‌شود برایم… و تو این‌گونه، دلیل وصل هر‌چیزی می‌شوی. 📝