صبح ساعت ۶ دوتا از اتوبوس ها راه افتاده بودند ولی هنوز اتوبوس سوم نرسیده بود همه داشتیم غر میزدیم که چرا دیر کرد ولی الان که دارم به این تصویر نگاه میکنم متوجه میشم درواقع اتوبوس دیر نکرد بلکه این آقای امیری بود که باید می‌رسید تا اتوبوس برسه چند دقیقه قبل از رسیدن اتوبوس ایشون با جوراب های که برای فروش به دست داشت وارد مسجد شد کسی نخرید پرسید کجا میرید میریم مشهد منم می‌برید بله در خدمتیم لبخندی زد و اتوبوس رسید تو حرم ازش پرسیدم چند وقت هست حرم نیامدین گفت: شش هفت سالی میشه ادامه داد: صبحی وقتی گفتین میرین حرم قلبم شکست خلاصه امروز بعد از شش یا هفت سال با کلی شوق و ذوق زیارت کرد تو برگشت هم همسفرا مردانگی کردن و کلی ازش جوراب خریدن ... ✍ قدرت پناه 🇮🇷@ghodratpanah