🍂 گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم و سر پناه بی کسیام بود،
طوفان تو آن را از من گرفت!
کجای دنیای تو را گرفته بودم؟
🍃 خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود.
تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند،
آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.
🌱چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیام برخاستی.
تو حکمت خیلی چیزها را نمیدانی، اما گذشت زمان به تو نشان خواهد داد.
خدایا مارو ببخش
بخاطر همه غُرزدن هامون... 🌸