. به صندوقچه لباس های رنگی ام می روم.آن ها را بر می دارم و به جای آن لباس های مشکی ام را قرار می دهم... از یک هفته پیش مشتاق که نه اما محتاج محرمم... چند دقیقه قبل از نماز صبح بیدار می شوم که خیالم راحت شود بعد از اذان بیدار و یا بعد از طلوع بیدار نشوم... تو مجالس غیبت از طرف سوم بحث ، دفاع میکنم هر چند برای خودم ناشناخته باشد... چشم و گوشم را کنترل میکنم ، در مورد وقایع محرم اطلاعاتم را تجدید و کتاب را باز میکنم... کمی در این حین غزلهای آیینی را زیر و رو میکنم تا روحم جلا پیدا کند... من آماده نیستم،هیچ وقت آماده یِ آماده نبودم اما تلاش میکنم که خودم را از مرز ملال و بی طرفی به سوی تو بکشانم ... من محرم را صرفا ماه بکاء و تباکی نمی بینم... این ماه برای من یک فرصت شاید تکرار نشدنی است... @ghoratoainy