✨🥀🕊 سال 94 بود و محمد برای اولین بار می‌خواست برای زیارت امام حسین (ع) راهی کربلا بشود. آن هم اربعین و پای پیاده خیلی برای این سفر هیجان و اشتیاق داشت. بالاخره راهی شد و به آرزویش رسید. وقتی برگشت، شادمانی و شعف در رفتارش کاملا" آشکار بود. نوبت سوغاتی ها رسید. ساکش را باز کرد و وسایل را یکی یکی بیرون کشید تا رسید به یک کفن. به راحتی آن را بیرون آورد و خیلی آهسته گفت: «این مال خودم.» من ساکت بودم و منتظر کفن دوم پرسیدم: «پس کفن من کو؟» گفت: «دلم نیومد برای تو کفن بخرم!» با شوخی گفتم: «حالا که این طور خسیس بازی در آوردی من اون کفن رو برای خودم بر می‌دارم!» محمد خندید و گفت: «خانم! اون کفن مردونه است. به درد تو نمی‌خوره!» بعد از ساکش یک چادری بیرون آورد به من داد و گفت: «این هم سوغاتی تو.» این پارچه چادری را ندوختم و همانطور ماند. در بازگشت از ماموریت اول محمد آقا از سوریه هم یادم نبود که آن را بدوزم دومین سفر سوریه که منجر به شهادتش شد، یاد آن چادر افتادم و برای خودم دوختمش تا در استقبال از محمد آقا به سر کنم. چند روزی از دوختن آن چادر نگذشته بود که خبر شهادت محمد آقا رسید! 🔖@gilannavideshahed