🔅«دوست‌‌داشتنی‌تر از پدر» ♦️نشسته بودم بغل دست حاجی. یک دفعه زد روی پایش. از صدای ناله‌اش ترس برم داشت. گفتم: «حاجی چیزی شده؟ مشکلی پیش آمده؟» گفت: «من سه چهار روزه از حال آقا بی‌خبرم.» پدرش فوت کرده بود. میان سنگینی غم از دست دادن پدر قلب و فکرش پیش حضرت آقا بود. فقط سه چهار روز بود جویای حالش نشده بود، آن‌وقت این طور آه می‌کشید، این طور خودش را سرزنش می‌کرد. 📍، ص۱۸۳ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3087728889C48c501c0dc