🌷 دلنوشته‌ به شهدای‌گمنام بسم رب شهدا و الصدیقین سلام و درودبه ارواح پاک شهیدان! آری! اون زمان دعا بود! ادعا نبود! نیایش بود! نمایش نبود! حیا بود! ریا نبود! رسم بود! اسم نبود! و ما تا ابد به آنها که قمقمه‌ها را دفن کردند تا هوس آب نکنند مدیونیم. پلاک‌ها را در هور و اروند می‌انداختند تا اگر شهید شدند، پیکر‌شان بر‌نگردد و همچنان متوسل به بی‌بی فاطمه زهرا (س) می‌شدند دو ماسک بود و سه نفر رزمنده، ناگهان یکی از آنها غیب می‌شد. کجا رفت؟ چرا ماسک نبرد؟ حتما رفت از تو سنگرها پیدا کنه اما او رفت و دیگر هم نیامد سال‌ها بعد، تفحص شد، استخوان‌های پیکری خودنمایی کرد؛ اما!!! در گوشه‌ای از ایران اسلامی این شعر را خواندند دلم گرفته، بازم چشام بارونیه، وای، وای، وای خبر آوردند بازم تو شهر مهمونیه، وای، وای؛ وای شهید گمنام سلام، خوش اومدی، مسافر من، خسته نباشی پهلوون شهید گمنام سلام، پرستوی مهاجر من، صفا دادی به شهرمون وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید، تو مگه کجا بودی؟ وقتی رسیدی کوچه‌ها نسیم کربلا رسید، تو مگه کجا بودی؟ و اون رفته بود که دوستاش، ماسک بزنند حالا اون روحیه کجاست؟ «‌روحشان شاد و یادشان گرامی‌» ❇️ : حمید رضا صمصامی 🌷 کانال رسمی پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت استان گیلان 📣 eitaa.com/gilannavideshahed 🌐 gilan.navideshahed.com