شیر طمّاع 🦁 روز بسیار گرمی بود و شیری بسیار احساس گرسنگی می‌کرد. او از لانه‌اش بیرون آمد و این طرف و آن طرف را جستجو کرد، اما فقط توانست یک خرگوش کوچک پیدا کند. او با کمی تردید خرگوش را گرفت و با خودش فکر کرد: «این خرگوش که شکم منو سیر نمی‌کنه!» همان لحظه که شیر در تردیدِ کشتن یا نکشتن خرگوش بود آهویی را در حال دویدن دید. طمع کرده و اندیشید: «به جای خوردن این خرگوش کوچیک بهتره اون آهوی بزرگ رو بخورم.» پس خرگوش را رها کرد و به دنبال آهو دوید، اما آهو در جنگل ناپدید شد. حالا شیر از آزاد کردن همان خرگوش کوچک پشیمان شده بود. 💥پند اخلاقی داستان: «یک پرنده‌ای که در دست داری بهتر از دو پرنده‌ی آزاد در لای شاخ و برگ‌هاست.» 🌹قرارگاه جهاد فرهنگی شهدا👇 @gjf_shohada