💢
شهدای غریب اسارت💢
قسمت(۱):افسر شجاع ارتش
تیرماه ۶۹ بود.خودرویی وارد اردوگاه شد. بین قسمت راننده و عقب حائلی ایجاد شده بود. چند دقیقه بعد
#حسن_میرزایی افسر شجاع ارتشی را صدا زدند. او را با خود به استخبارات بغداد بردند.
مدتی بعد دوستش از بغداد به اردوگاه آمد. او پیراهن حسن را با خود آورده بود. پرسیدیم : خودش کجاست؟!
گفت: در زندان بودن که حسن را به آنجا آوردند. در سلول کناری من زندانی شد.
یک روز برای من گفت: من را به اداره اطلاعات عراق بردند و گفتند: باید تضمین بدهی در صورت آزادی با ما همکاری کنی.
اما من گفتم: به ایران و جمهوری اسلامی علاقه مندم و این کار را نمیکنم. برای همین من را به زندان انداخته اند.
بعد گفت: اینها من را رها نمی کنند. وقتی برگشتی اردوگاه به سرهنگ مدارایی بگو که چه شد.
چند روز گذشت. دیگر صدای حسن از داخل سلول نمی آمد. سرباز عراقی را صدا کردم.
گفت: حسن را در حال بی هوشی به بیمارستان بردند. فقط پیراهنش اینجا مانده که آن را به من داد.
بعد هم اعلام کردند حسن میرزایی مریض بوده و در هنگام عمل از دنیا رفته!
حسن سالمترین افسر اردوگاه بود. هنوز چهلم او نشده بود که اسرای ایرانی آزاد شدند.
پیکر این شهید والامقام ۱۲ سال بعد به وطن بازگشت، در حالیکه چون روز اول تازه و معطر بود.
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms