🔰 یک خاطره از امر به معروف تاثیر گذار (بخش دوم) 🔸 وقتی میخواستیم از کنارش عبور کنیم خیلی با خودم کلنجار رفتم تا چیزی بهش نگم، درهرحال عبور کردیم، دقایقی بعد دوباره توی یه لاین دیگه از این مجتمع همون خانم، سر راهمون قرار گرفت!! بازم ناراحت شدم، خیلی به دلم درد اومد که هییییچ کس اینجا حتی کلامی به این زن و حتی زنهای دیگه، حتی فروشنده های این مجموعه و یا حتی انتظاماتش تذکری نمیداد!! خلاصه دل رو به دریا زدم و گفتم هرچه بادا باد... رفتم دنبالش که بهش بگم که خانومم فهمید و بهم گفت تو چیزی نگو بگذار من خانم هستم، بهش بگم، حرفش منطقی بود گفتم باشه... وقتی رسیدیم بهش، خانومم خیلی خوب حتی به صورتی که گذاشت دورش هم خلوت شد و رفت و بهش گفت عزیزم روسریت افتاده لطفا درستش کن..! سایت جامع اخبار و محتوای عفاف و حجاب http://goharshad1.ir @goharshad1_ir