📸📝| روایت جشن گلابتون ۱۴۰۳ ✨خوش به حالم که تو رو دارم 7⃣ آقای هلالی حالا نماهنگ مثل ستاره را می‌خواند. آن بیتی که می گوید دختر یه بارون زلاله... بوووم! آتیش بازی در آسمان میدان آستانه شروع می‌شود. صدای تشویق ها بیشتر می‌شود. دوربین گوشی ها برای ثبت این لحظه بالا می‌رود. این ستاره باران فشفشه های رنگی که در آسمان می‌درخشد. نگاه ها خیره آسمان است و نورهای سبز و قرمز و آبی و ... ای کوچک انگار از نقطه ای از آسمان پایین می‌ریزد مثلِ ستاره ها. آفتاب دیگر در آسمان نیست. میدان آستانه با چراغانی ها و نورافشانی روشن‌ تر است. صدای اذان در پایان جشن دخترانه مان به گوش‌میرسد. اذان را همان قاری روشن دلی می‌گوید که اول برنامه هم دست کشید روی خط بریل قرآن مخصوصش و با بسم الله خوش آوا قرائت قرآن را آغاز کرده بود. برای نماز دلم می‌خواهد حرم باشم، از بین جمعیت رد می‌شوم. پاتند می‌کنم، گوشیم آن وسط زنگ می‌خورد. مادرم هست. صدایش از پشت تلفن نشان می‌دهد نگران شده. دلم نمی‌آید نگرانش کنم. می‌گوید حرم شلوغ است امروز. منظورش ولی این است که زودتر بیا خانه. گوشی را توی کیف که می‌گذارم؛ رو به روی گنبد طلایی رنگش ایستاده ام. دست روی سینه و سلامم را با همین فاصله می‌فرستم. و آرام زمزمه می‌کنم: خوش به حالم که تو رو دارم... ✨ @golabbaton95