. ویژۀ ماهِ مبارکِ رمضان و المعظم تو باز مرا خوانده‎ ای اما نگرانم از فیضِ مناجاتِ سحر باز بمانم من چند صباحی ا‎ست که در غفلتِ محضم بیدار کن ای دوست از این خوابِ گرانم شعبان و رجب را به بطالت گذراندم با دستِ تهی راهی شهر الرمضانم این فکر که از چشم تو یک روز بیفتم دردی ا‎ست که مثل خوره اُفتاده به جانم *اَللَّهُمَّ لا تُبَدِّلِ اسْمي وَ لا تُغَيِّرْ جِسْمي، وَ لا تُجْهِدْ بَلائي، وَ لا تُشْمِتْ بي اَعْدائي .. ان شالله تو شبایِ ماه رمضان بتونم باهات خوب حرف بزنم ...* توفیق بده تا که در این ماه مبارک جز ذکر تو چیزی نشود ورد زبانم سوگند به قرآنِ سر نیزه الهی هر شب به سر سفرۀ‎ قرآن بنشانم بگذار که با یاد لب تشنه‎ آن شاه در بینِ مناجات کمی روضه بخوانم بَرد است و سلام است به من آتشِ دوزخ چون سوخته دل از غم آن سوخته جانم من آرزویم کربُبَلا در شبِ قدر است بگذار خودم را به ضریحش برسانم با یاد تن بی ‎رمقش موقع مغرب خوب است که از کف برود تاب و توانم