بی خیالی پرسید؛ از عاشورا چه درسی نگرفته اید؟ گفتم: درس بی خیالی و پرسید؛ بی خیالی چیست؟ گفتم: اینکه سربه لاک خود بگذارید و روز را شب کنید و شب را روز به امید لقمه نانی؛ بی خیالی است. پرسید؛ بی خیالی را نمی دانم؟ گفتم: اینکه ذکر به من چه و به تو چه را روزی هزار بار تکرار کنید؛ بی خیالی است. پرسید؛ بی خیالی چه رنگ و شکلی دارد ؟ گفتم: به رنگ سبز، زرد، آبی، قرمز و هر رنگی که تو را از و اکنش تهی کند؛ بی خیالی است. پرسید؛ امام حسین علیه السلام چرا قیام کرد؟ گفتم: تا خمره بی خیالی من و تو را تا ابد بشکند و ریز ریز کند تا بی خیال نباشیم. پرسید؛ بی خیال از چه چیزهایی نباشیم؟ گفتم: بی خیال پدر، مادر، همسر، فرزند، همسایه، دوست، شاگرد، محله، بیمار، کارگر، همکار، کشور، انسان ها نباشیم. پرسید؛ مگر می شود انسان بی خیال باشد؟ گفتم: بله. پرسید؛ راه ترمیم خصلت بی خیالی چیست؟ گفتم: ایثار، از خود گذشتگی،‌محبت، اخوت، انفاق، خمس، زکات و نشستن پای روضه سید الشهدا. پرسید؛ تفاوت سید الشهدا با یاران یزید در چه بود؟ گفتم: بی خیالی. پرسید؛ یعنی چه؟ گفتم: یاران یزید نسبت به مال و شهوت و پست و مقام بی خیال نبودند و تلاش کردند تا با جنگیدن در مقابل امام امت و شهادت حسین بن علی نشان دهند که بی خیال نیستند و یاران سید الشهدا با نثار خون و بذل جان و مجاهدت خالصانه تلاش کردند تا در کنار امام امت نشان دهند که بی خیال نیستند. پرسید؛ یعنی تفاوت بی خیالی از زمین تا آسمان است ؟ گفتم: بله با تفکر و تعمق رفت ....