آه یحیی ! بس بود دیگر پیر مرد! شصت و اندی ساله شده بودی، ۲۳ سال اسیر بودی، کل عمرت را برای آزادی قدس و شرف مسلمین جنگیدی! میرفتی پشت تریبون و در سفرهای دیپلماتیک، از مقاومت حمایت میکردی! هیچکس هم جرات نداشت خرده ای به تو بگیرد، مگر یک مجاهد چندسال می‌تواند تفنگ به دست بگیرد؟! هرچه هم جنگجو باشد خلاصه‌ قهرا تبدیل به یک ژنرال می‌شود که باید از اتاق های امن در ساختمان های مخفی فرمانده ای کند. اصلا تا قبل شهادت حاج اسماعیل هنیه حق با تو بود، اما‌ بعد شهادتش اصلا عنوان اصلی تو 《رئیس دفتر سیاسی حماس》 بود! باید کار سیاسی میکردی و پوتین را به یادگار کنار اتاق کارت نگه میداشتی! آه یحیی، آنجا چه میکردی؟! با لباس معمولی و خشاب روی سینه بین آوارهای رفح ؟! مگر‌ جوان ۲۰ ساله ی گردان های قسام بودی؟! آه یحیی، آنجا چه‌ میکردی؟! چریک پیر، کهنه‌ سرباز، چقدر لاغر شدی؟! زیرتونل ها، این یک سال کم خوردی،کم خوابیدی و کم نوشیدی تا تو هم مثل آن کودک اهل غزه پوست و استخوان شوی! آه یحیی... 《شیر، پیر هم که شود،شیر است》. در آن جنگ تن به تانک، مثل شیر غریدی و حتی در قیاس با جوان های قسام، باز تو بیشتر نفس‌کشیدی و سینه‌ ی بنی صهیون را در آن ساختمان ها لگد کوب کردی،آخر هم زورشان به تو نرسید و به نامردی گلوله بارانت کردند. یحیی، دنیا دید که حرامی ها حتی در پشت دوربین کوادکوپتر هم جرات نکردند به تو نزدیک شوند و با فاصله به تماشایت نشستند، وقتی از پرکشیدنت مطمئن شدند، كفتارگونه‌ بالای پیکرت حاضر شدند. یعنی خدا عجب کارگردانی ای کرد، هرچه فیلم و عکس‌از نبرد تن به تانک تو منتشر شد، صلابت، حماسه و سلحشوری بود! دنیا سکانس پایانی زندگی‌تو را دید که وقتی سراغت آمدند، چون فاتحین به صندلی تیکه دادی و آن سگ الکترونیکی را با چوب راندی، بی‌اعتنا و با ابهت! لحظات ختم به شهادتت، برای رزمندگان جنگ های چریکی‌ دنیا، کلاس آموزشی بود، عجب استتاری کردی، وقتی چیزی برای بستن شریان نداشتی، بالای  جراحت خود را  با سیم بستی تا از خون ریزی جلوگیری کنی و کماکان بجنگی! چقدر تو خونسرد بودی مرد. این کارها در آن لحظاتی که برای چون مایی پراضطراب است، برای مجاهد ۶۰ ساله ی لشکر عزالدین قسام، این چنین عادی و باوقار طی می‌شود که‌ صدالبته سرچشمه اش قرآنی‌است که با آن مانوس بودی، اما سربازهای دشمن لا به لای جزوات دانشگاه های نظامی دنیا دنبالش میگردند. آه یحیی! کجا و کی زمانه بچرخد تا چون تویی چشم‌به دنیا باز کند و چشم دنیا را خیره؟! آه یحیی، در میان آن خرابه ها چه میکردی؟! میگفتند از ترس‌جانت مخفی شدی، میگفتند جاسوس بودی ؟!؟! ببین خدا چگونه‌ رسوایشان کرد، خدا اگر‌ بخواهد عزتی نصیب اهل حق کند، حتی به دست کثیف ترین مخلوقات خود، نمایش حقانیت مجاهدان خود را روی پرده می‌برد تا دنیا انگشت به دهان بماند. پرده ی آخر زندگی‌مجاهدانه‌ ات جوری رقم خورد، که تصویرش، لحظه ای از ذهن دوست و دشمن، در این معرکه ی آخرالزمانی پاک نخواهد شد. رحمت خدا بر روح پاکت که حتی محل شهادتت، ثانیه های آخر مجاهدتت و حتی تصاویر پیکرت، مسلمین را سربلند کرد.