ادامه داستان بالا... در جریان حمله نیروهای اسلام، مورد اصابت گلوله تیربار دشمن قرار گرفت و هر دو پایش را تقدیم نمود، اما شجاعانه مقاومت کرد و سرانجام مظلومانه به شهادت رسید. شانزده سالش تمام شده بود که پرکشید. شانزده سال بعد هم برگشت درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا میشد! آمده بود به خواب مسئول گروه تفحص و گفته بود که پیکرش کجاست این را هم گفت که موقعش شده من برگردم!! و حرف های دیگر. نذر آقا ابا الفضل(ع)شده بود. ارادت عجیبی هم به آقا داشت. نمیدانم چه شد و چه کسی هماهنگ کرد. اما علیرضا روز تاسوعا با فریاد یا ابا الفضل(ع) تا گلزار شهدای اصفهان تشییع شد و کنار دوستانش آرام گرفت. از آن روز تا حالا حضورش را بیشتر حس میکنیم بیشتر دوستان و بستگان هر وقت گرفتاری پیدا میکنند سراغ علیرضا می روند. رفقایش میدانند که او نزد خدا خیلی آبرو دارد. آخر او گناهی نکرده بود. در جبهه به تکلیف رسیده بود و تکلیفش را به خوبی انجام داده بود. 📙برگرفته از کتاب مسافر کربلا ادامه دارد....