ای‏‏‏‏ ازلیّت، به تربت تو مُخمر وی‏‏‏‏ ابدیت، به طلعت تو مُقرر آیت رحمت ز جلوه‏‏ تو هویدا رایَتِ قدرت در آستینِ تو مُضْمَر جودت، هم‌بسترا به فیض مقدّس لطفت هم‌بالشا به صدرِ مُصَدّر عِصمتِ تو تا کشید پرده به اجسام عالَم اجسام گردد عالَم دیگر جلوه‏‏ تو، نور ایزدی‏‏ را مَجْلی‏‏ عِصمت تو، سِرّ مُختفی‏‏ را مَظهر گویم واجب تو را، نه آنَت رُتبت خوانم ممکن تو را، ز مُمکِن برتر مُمکن اندر لباس واجب پیدا واجبی‏‏ اندر ردای‏‏ امکان مُظْهر ممکن، امّا چه ممکن، علّت امکان واجب، اما شعاعِ خالقِ اکبر ممکن، اما یگانه واسطه فیض فیض به مِهتر رسد، وزان پس کهتر ممکن، اما نمودِ هستی‏‏‏‏ از وی‏‏ ممکن، امّا ز مُمکِناتْ فزونتر وین نه عجب، زانکه نور اوست ز زهرا نور وی‏‏ از حیدر است و او ز پیمبر نور خدا در رسول اکرم پیدا کرد تجلّی‏‏ ز وی‏‏ به حیدر صفدر @golchine_sheer