کوهیست جنس ساقه ی گندم به جنس ماه مردی که خسته از غم نان می رسد ز راه مردی که دستهاش حکایات تازه داشت مردی که بود از قدمش خانه رو به راه مردی از آب و آتش و دریا و آیینه مردی که بود صخره و دیوار و جان پناه مردی که در میانه ی شطرنج زندگی سرباز بود اگر چه خودش بود پادشاه او مثل نور مثل افق مثل رود بود او مثل مهر بود و هوا بود و مثل ماه از جنس قیصر و غزل و منزوی عشق از فصل نوبرانه ی بارانی نگاه او مرد واقعی تمامی همیشه بود بابا نوشت و بعد به تکرار تکیه گاه @golchine_sher