در نظر بازی ما بی خبران حیرانند م چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سر گردانند جلوه گاه رخ اد دیده ی من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می گردانند عهد ما بالب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوند ندانند شیرازی