امید زمین از حمیدرضا شکارسری بیا و ختم کن به چشمهایت انتظار را به بی‌صدا تبسمی، صدا بزن بهار را نبودن تو کوه را، پر از سکوت کرده است و دشتهای خسته از قرون بی‌شمار را به گوشه چشمی از تو دردها به باد می‌روند بزن به زخم عشق، آن نگاه شاهکار را بیا که مدتی است از میانه، نورسیده‌ها به گوشه رانده‌اند عاشقان کهنه‌کار را تمام جمعه‌ها زمین امیدوار می‌شود که پر کنی از آفتاب، آسمان تار را... ضریح ساده، شکارسری، ص ۶۷ و ۶۸. (عج)