💢نفس تازه باید این پنجره را باز کنی نفسی تازه تو آغاز کنی کم کمک عشق خودش می آید بر سر سفره ی دل می ماند عشق ،اما نه گناه و هوسش سوختن،ساختن و پا به رهش عشق،اما نه به نا اهل رهش صاف و بی غش،همه تن پیرهنش چون که پیدا شد و او را دیدی کام از کنج لبش برچیدی بنشین و بنشانش به برت ساز دل را همه وا کن به لبت جمله راز دل خود باز کنی چون طبیبی گله آغاز کنی گریه چون خواست که راهش بدهی بی تامل دو سه جامش بدهی اشک سر ریز خودش می بارد بذر امید به دل می کارد عشق،صد مرحله دارد به میان تو به آغاز رهی ،نه به میان چاره آن نیست که مهرش چینی یا به زانوی غمش بنشینی چاره وصل است، نه با غیر حبیب صاف باید بروی سوی طبیب من تو را مهر، به جان میخرمت گو بمیری ،همه میرم به رهت ابتدا غم ز دلت باز کنم چاک ،از پیرهن آغازکنم جمله اسباب برون بگشایم تا درونت همه صافی یابم چون مهیا شود اسباب درون مرحم عشق بسازم ز برون سینه لرزان ز محبت بینی عطر یاس از گل مریم چینی @Golchintajrobeh 🎬