می خونم از زینبی که دختر شاه غیرته لرزونده کاخ ستم و چون الگوی شهامته اگر چه خَم شد قَد او از غصه های کربلا با خطبه اش رُسوا نمود یزید پستِ بی حیا توی کربلا ، با اینکه دیده غم و بلا ندیده به جز ، زیبایی و لطف خدا بی بی جان یا زینب (۴) می خوام بگم از شهری که پُر از بلا و ماتمه از شهر نیرنگ و فریب کوفه ای که پُر از غمه شهری که کارشون فقط نامردی و جسارته زبون من لال بشه که رقیه در اسارته روضه می خونم ، از غارت و از طعنه ها از کعب نِی وُ ، از راس روی نیزه ها سیدی حسین جان (۴) ای سر بریده یا حسین ای کُشته ی کرببلا قرآن بخون ای قاری و هلال روی نیزه ها سنگ جفا کی زد حسین بر صورت و بر لب تو ؟ بشکنه دست دشمنت از غم شکست زینب تو خواهر بمیره ، از غُصه ی عزای تو چه کنم حسین ، از غم کربلای تو ؟ سیدی حسین جان