📝
" خلاصی "
آنقدر نمیشود، نمیشود، نمیشود؛ که بیخیالش میشوی.
یک مشت احساسات نگفته و کوفتگیش میماند که راه میافتد سمت چاه فاضلاب و تو فقط نگاهش میکنی.
زل میزنی به دیوار، سقف، صفحه تلویزیون، عقربه ساعت، ناخنهات؛ فرقی نمیکند.
چیپس و ماست میریزی توی حلقت، توت فرنگی با نوتلا و خامه، کباب تابهای، نون و پنیر و گردو، آب، چای، دوغ؛ فرقی نمیکند.
میگوید دوستت دارد، میگویی دوستش داری؛ قبلش، حالا، بعدش،
عشقت است، رفیقت، هیچ کارهات، همه کارهات؛ فرقی نمیکند.
دارد زندگیاش را میبرد آن سر کره زمین ، قرار است جا بمانی؛ فاصله، دلتنگی، حسرت، آن عشق یک طرفه کوفتیت هم دیگر فرقی نمیکند.
عرق سگی، کُنیاک، شراب، جوشانده گل گاوزبان،
فیلیپ موریس یا مارلبرو، وینستون یا کنت، بهمن کوچیک یا اسی،
آسنترا، کلرودیازپوکساید ۱۰، آلپرازولام ۱، حتی آن زولپیدم لعنتی که توهم میاورد هم فرقی نمیکند.
توی اتوبان همت، صدر، باکری، آزاد راه رشت، لرستان، خراسان یا حتی همین تهران کوفتی؛ مست و داغان، پشت فرمان عر بزنی یا سرت را از پنجره بدهی بیرون و فریاد بکشی؛ فرقی نمیکند.
نوزده ساله باشی یا چهل ساله، توی شکمت جنین باشد یا جنون بچه داشتن، تخمکهایت سال به سال کمتر شود، پول فریز کردنشان را داشته باشی یا نه، یا زودتر از معمول برسی به سن یائسگی؛ فرقی نمیکند.
رسیده باشی و بخندی، نرسیده باشی و عَر بزنی؛ بازی کنی، بازی بدهی، بازی بخوری؛ هیچکدام از آن غلطهای زیادیِ کرده و نکردهات؛ فرقی نمیکند.
روی تخت دو نفره تنها بخوابی و خودت را ارضا کنی، توی بغل کسی بخوابی و ببوسیش، ارضات کند یا نکند؛ فرقی نمیکند.
رویا ببینی یا کابوس؛ عرق کرده و تبدار بیدار شوی یا با لبخند؛ فرقی نمیکند.
ازت بیشتر از اینها توقع داشته باشند و بفهمند اشتباه کردهاند، همین قدر ببینندت و در نظرشان همین قدر باشی؛ والله که فرقی نمیکند.
همهش شوخیست، پرت شدهای توی لوپی که در دورِ کند و تندِ انتظارش گرفتاری.
فرقش یک دکمه است؛
اینجا، توی همین لحظه،
که فشارش بدهی و همه چیز خاموش شود؛ خلاص!
👤
#پریسا_زابلی_پور
@golchintap